RSS

بایگانی ماهانه: مِی 2011

برندگان مسابقه نوآوری فوجیتسو 2011

شرکت فوجیتسو در سال گذشته میلادی با همکاری سایت طراحی Designboom دست به برگزاری مسابقه نوآوری طراحی محصولات رایانه‌ای با قابلیت استفاده در زندگی روزمره زد. برندگان این مسابقه با عنوان Fijutsu Design Award 2011 به تازگی معرفی شدند. برنده اول این مسابقه یک طراح اهل لیتوانی بود که برنده جایزه 42,000 دلاری شد. وی یک عصای هوشمند طراحی کرد که به صاحب آن در اندازه گیری و پایش ضربان قلب، فشار خون و دمای بدن کمک می کند. یک صفحه LCD نیز این علائم را به کاربر آن نشان می‌دهد. یک دکمه SOS (امداد) نیز روی عصا تعبیه شده تا کاربر قادر باشد در صورت نیاز در کوتاهترین زمان علائم حیاتی خود را به یک مرکز امدادی ارسال نموده درخواست کمک نماید. در ادامه تصاویری از سه نوآوری اول این مسابقه را مشاهده می‌کنید:

لینک مستقیم خبر: http://www.techrepublic.com/photos/8-design-winning-ideas-for-computings-future/6238452?tag=thumbnail-view-selector;get-photo-roto

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/28 در Information Technology

 

کپی برداری سریالی همشهری

مدتی قریب به یک ساله که موسسه همشهری وابسته به شهرداری تهران شروع کرده به کپی برداری از نشریات مختلفی که نسبتا موفق هستن. این موسسه در ابتدا امتیاز مجله دانستنیها را خریداری و شروع به چاپ مجدد آن کرد. البته نفس این حرکت از این بابت که یک مجله محبوب قدیمی رو دوباره زنده کرده قابل ستایشه. اما نکته اینه که مطالبی که در این مجله هست زیادی عامه پسند و حتی برخی مطالبش کپی ای-میلهای زردیه (مترادف اینترنتی نشریات زرد) که تو اینترنت دست به دست می شه و خیلی‌هاش رو نخونده می فرستم به سطل آشغال صندوق پستیم. این مجله رقیب ضعیفی -از لحاظ محتوا- برای ماهنامه دانشمند و رقیب قدری برای همون ماهنامه -از لحاظ زرق و برق مطالب و جذب مخاطب عام- هستش.

نشریه دومی که رقیبی از موسسه همشهری رو این روزا شونه به شونه خودش می بینه، هفته نامه سلامت، پرتیراژترین هفته نامه ایرانه. رقیبش تازه واردش اسمش هست «همشهری تندرستی». این نشریه هم کپی سخیفانه ای از هفته نامه سلامت هستش که همینطور که تو عکس مشاهده می کنید، حتی رنگ و لعاب و صفحه بندی صفحه اولش هم کپی سلامته.

صفحه اول دو نشریه سلامت و تندرستی همشهری

صفحه اول دو نشریه سلامت و تندرستی همشهری

خدا می دونه تو این وانفسای مطبوعات و میزان مطالعه روزنامه توسط مردم و تو این تنوعی که هست، این کپی برداریها دیگه چه بلای جدیدین و چه می خوان بر سر فضای مطبوعات بیارن! البته پرواضحه که هدف این رقابتها به دست آوردن مخاطب برای تبلیعات بیشتره که این روزا خیلی تو ایران درآمدزاست.

 
۱ دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/26 در متفرقه

 

قوانین طوفان ذهنی والت دیزنی

مطلبی با عنوان روش‌های از بین بردن نوآوری در سازمان ترجمه کردم که قصد دارم در آینده روی وبلاگ قرارش بدم. در اواسط مطلب به قوانین طوفان ذهنی (brainstorming) کمپانی والت دیزنی برخوردم. حیفم اومد که این یه قسمت رو زودتر روی وبلاگ نذارم. واقعا جالبن. جالبه که گروهی از طراحا و انیماتورهای شرکت با نام imagineers (در مقایسه با واژه engineers به معنی مهندسان) شناخته می‌شن که شاید بشه هم معنی با «تخیل کنندگان» یا «متخصصان تخیل» ترجمه‌اش کرد. و اما این قوانین چهارگانه:

قانون اول: چیزی به نام ایده بد وجود ندارد. هیچوقت مشخص نیست چطور یک ایده ممکن است به تولید یک ایده مناسب و مفید منجر شود.

قانون دوم: فعلا نمی‌پرسیم «چرا نه؟». بعدا زمان کافی برای پرداختن به واقعیتها داریم. پس فعلا دوست نداریم در مسیر ایده‌های خوبمان قرار بگیرند.

قانون سوم: هیچ چیز نباید جریان ظهور ایده‌های نو را تضعیف کند. نه «اما»ها و نه «نمی‌شود»ها و نه هیچ کلمه بازدارنده دیگر. ما دوست داریم عباراتی از قبیل «و»، «یا» و «چطور است این کار را بکنیم؟…» را بشنویم.

قانون چهارم: هیچ چیزی به نام ایده بد وجود ندارد. این یکی را خیلی جدی می‌گوییم!

اصل مطلب رو هم برای راحتی دوستان می ذارم. اگه اشکالی هم در ترجمه وجود داشت، لطفا راهنمایی کنین.

Rule 1 – There is no such thing as a bad idea. We never know how one idea (however far-fetched) might lead into another one that is exactly right.
Rule 2 – We don’t talk yet about why not. There will be plenty of time for realities later, so we don’t want them to get in the way of the good ideas now.
Rule 3 – Nothing should stifle the flow of ideas. Not buts or can’ts or other “stopping” words. We want to hear words such as “and,” “or,” and “what if?”
Rule 4 –  There is no such thing as a bad idea. (We take that one very seriously)       a

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/25 در مدیریت

 

سرطان، درد، انتظار، چِک‌پول

به نقل از سایت همشهری

خبر کوتاه بود و تلخ؛ ناصر حجازی قادر به مهار ضربه پنالتی «سرطان» نشد و درگذشت.‏

سؤال اول: درد و رنجی که ناصر حجازی طی چند ماه اخیر متحمل شد، برای کسی که تجربه این بیماری ‏مهلک و طاقت فرسا را در خانواده خود داشته، کاملا ملموس است و به همین دلیل باید باور داشت که ‏اسطوره، دیروز صبح به آرامش رسید و سبک‌بال پرکشید و رفت. به قول دوستان، ناصرخان «راحت» شد ‏و رفت اما آیا همه ما پس از درگذشت اسطوره، وجدانمان راحت است؟‏

دوربین: در مدتی که ناصر حجازی روی تخت بیمارستان بود، بسیاری از افرادی که پیش از بیماری وی ‏حتی یک‌بار هم به‌صورت تلفنی از او حالی نپرسیده بودند، در کنار بسترش حاضر شدند و با لبخندی ملیح با ‏او عکس یادگاری انداختند. البته این، خصلت وجود دوربین‌های تلویزیونی در بیمارستان بود چون ناصر ‏حجازی بیمار، همان ناصر حجازی دوران سلامتی بود؛ صریح و بی‌پروا. پس درود بر دوربین که توانست ‏حتی دشمنان حجازی را به کنار تخت وی بکشد.‏

رسم روزگار: حقیقت تلخ است اما به‌طور حتم ناصر حجازی آخرین ورزشکاری نخواهد بود که به ‏دلیل ابتلا به بیماری از میان ما می‌رود. قبل از او هم ورزشکاران بسیاری به‌دلیل ابتلا به بیماری از دنیا رفتند ‏و قطعا رسم روزگار تغییر نخواهد کرد.‏

سؤال دیگر: سرطان نه تنها درد دارد بلکه هزینه‌اش در بسیاری از موارد کمرشکن‌تر از درد آن است. ‏خوشبختانه ناصر حجازی مجبور نبود برای تامین هزینه درمان خود دست نیاز به سوی ورزش دراز کند اما ‏چه بسیار ورزشکارانی که حتی بودجه لازم برای یک جلسه شیمی‌درمانی را هم ندارند. تا کی این بیماران ‏باید علاوه بر تحمل رنج بیماری، با هزینه‌های طاقت‌فرسای درمان هم بجنگند؟‏

راهکار: درگذشت دروازه‌بان سابق تیم ملی می‌تواند نقطه آغازی برای اندیشیدن راهکاری اساسی برای ‏تامین هزینه‌های درمان ورزشکاران در دوران بیماری باشد؛ به شرطی که این طرح مانند ساخت و ‏سازهای نیمه‌کاره ورزشی، در میانه راه رها نشود.‏

انتظار: باید باور کرد که شایسته نیست ورزشکاری که بهترین دوران زندگی خود را در اردوهای تیم‌های ‏ملی سپری کرده در بستر بیماری چشم به در بیمارستان بدوزد تا شاید مسئولی با دوربین‌های تلویزیونی بر ‏بالین وی حاضر شود و چند چک‌پول زیر بالش او بگذارد.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/24 در متفرقه

 

سیستم آموزش و امتحان بازاریابی!

به نقل از وبلاگ شخصی سعید میرواحدی

من همیشه جزو آدمهای منتقد سیستم آموزشی بوده‌ام، به خصوص در دانشگاه که خانم دکتر قره‌چه (معاون آموزشی دانشکده در زمان ما) لقب مرد همیشه معترض به من داده بود. در دوره ارشد هم همیشه با اساتید در مورد روش آموزش چالش داشتم. معتقدم که سیستم آموزشی ما در دانشگاه اصلا با نیازهای دنیای واقعی تطابق ندارد. این عدم تطابق به خصوص در رشته ما به شدت خودش را نشان می‌دهد. مگر می‌شود در دانشگاه با سیستم حفظ کن و نمره بگیر مدیر و کارشناس بازاریابی تربیت کرد؟ مگر می شود با خواندن یک جزوه‌ی ۵۰ صفحه‌ای تحقیقات بازاریابی را یاد گرفت و نمره ۲۰ هم گرفت؟ این یعنی چه که باید فرمولهای آمار را حفظ کنی تا بتوانی از پس امتحان آمار بربیایی و بلد نباشی با دوتا نرم‌افزار آماری برای تحلیل داده‌های بازار کار کنی؟  این یعنی چه که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد بازاریابی بلد نیست یک برنامه بازاریابی بنویسد؟ و …

تازه اینها گوشه‌ای از ناکارآمدی سیستم آموزشی ما در زمینه مدیریت و بازاریابی است. به یاد دارم که در دوره‌ی ارشد برای درس کاربرد آمار در مدیریت باید فرمول حفظ می‌کردیم و من تنها کسی بودم که اعتراض کردم که استاد فرمول حفظ کردن در شان دانشجوی ارشد نیست و ما باید کار کاربردی بلد باشیم نه حفظ فرمولی که فردا یادمان برود. یا مثلا برای درس بازاریابی در دوره ارشد که استاد یک کتاب داد و گفت بروید و هر کدام یک فصل ترجمه کنید! اعتراض کردم که اینجا مگر کلاس زبان است و استاد در جواب گفت همینجوری به ما درس داده اند و ما هم همینجوری درس می دهیم.
یاد دکتر حسینی و دکتر روستا بخیر که جز معدود اساتیدی بودند که کلاسشان تحلیلی بود و وقتی سوالات امتحانشان را دیدم فاتحه‌ای برای امواتشان خواندم چون سوالات هم کاملا تحلیلی و به دور از حفظیات دوره راهنمایی و دبیرستان بود. همیشه وقتی امتحان حفظی داشتم یاد این داستان انشتین می‌افتادم که معتقد بود چرا باید چیزهایی که در کتابها موجود است را حفظ کرد!

به نظرم دروسی مثل مدیریت و بازاریابی باید بتواند انسانهایی تحلیل‌گرا، متفکر، سیستمی و آینده نگر تربیت کند ولی سیستم غلط آموزشی ما و اصرار بر این سیستم نه تنها چنین دانشجویانی تربیت نمی‌کند بلکه دانشجویانی می‌شوند حاصل این سیستم که وقتی از آنها می‌پرسی بازاریابی را تعریف کن در جواب شما می‌گوید بازاریابی تعریف ندارد و همان تولید است! (این مورد را در یک مصاحبه شغلی شنیدم و کلی احسنت زدم به این دانشگاه)

اما در اینجا این سیستم تحلیل‌گر و کاربردی وجود دارد. خوشبختانه چندوقتی است که در کلاس درس بازاریابی برای بچه‌های لیسانس دستیار استادم شده‌ام و از نزدیک شاهد سیستم آموزشی اینجا هستم. خیلی کنجکاو بودم که بدانم امتحان درس بازاریابی در اینجا چطور برگزار می‌شود. شاید دانستنش برایتان جالب باشد. اول اینکه نمره کلاس به سه بخش تقسیم شده است. بخش اصلی مربوط به پروژه دانشجویان است که در این پروژه باید وضعیت بازاریابی یک شرکت مورد بررسی دانشجویان قرار گیرد. از سخت گیری این پروژه همین بس که هر پروژه در برابر ۵ داور(سه استاد بازاریابی ومدیریت و احتمالا ۲ نفر از دانشجویان دکترا) ارائه خواهد شد و این پنل نسبت به نمره قضاوت خواهند کرد. باقی نمره نیز به دو بخش امتحان تقسیم شده است. امتحان به این شکل برگزار می‌شود که در ساعت مقرر سوالات روی سیستم آموزش دانشگاه لود شده و دانشجویان سوالات را دریافت می‌کنند. دانشجو جواب سوالات را روی دفترچه‌هایی که از قبل دریافت کرده است می نویسد و در ساعت معینی داخل باکسی که در دانشکده تعبیه شده می‌اندازد (برای این امتحان اخیر سئوالات 10 صبح روی سایت قرار گرفت و زمان جمع آوری 4 بعداز ظهر بود. تاخیر تا 15 دقیقه بلا اشکال است و اگر کسی بعد از آن تحویل دهد مشمول جریمه خواهد شد). دانشجو هر جا که مایل باشد می تواند به سوالات جواب دهد. امتحان کاملا تحلیلی و به صورت کتاب باز است. در امتحان اول سوالات تحلیلی در مورد برخی تئوریهای بازاریابی پرسیده شده بود و در امتحان دوم فقط دو سوال مطرح شده بود؛ سوال اول مربوط به مطالعه موردی یک شرکت بود که چند روز قبل از امتحان روی سیستم آموزشی قرار گرفته بود و سوال دوم در مورد همان پروژه‌ای است که باید انجام دهند.

کاملا مسلم است که در این شیوه دیگر کسی با حفظ کردن نمی تواند نمره بگیرد. این نوع آزمون کاملا مبتنی بر درک دانشجو از کلاس وتئوریها و تطبیق این تئوریها در عمل است.

جالب تر اینکه برای درسهایی نظیر آمار و روش تحقیق برای بچه‌های ارشد (این دو درس در اینجا به صورت ترکیبی ارائه می‌شوند) اصلا امتحانی وجود ندارد. سه تکلیف به دانشجویان داده شده است. 1. مرور ادبیات موضوع پایان نامه 2. پروژه‌ی تحلیل آماری روی یک مطالعه موردی به صورت دلخواه (تحلیلها تماما با نرم‌افزار انجام می‌شود) 3. ارائه پروپوزال موضوع پایان نامه و ارائه آن در مقابل پنل داوری.

در یک کلام: پوست دانشجو کنده می شود ولی چیزی حفظ نمی کند. هر چه یاد بگیرد در پوست و گوشتش عجین می شود.
یاد ایام تحصیل خودمان با سوالات حفظی به خیر! قبول دارید که!

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/24 در مدیریت

 

دیدگاه مدیران

چندی پیش تصمیم گرفتم به مرور و به صورت دپارتمان-به-دپارتمان، کاربرای شبکه رو مجبور به تغییر کلمه عبور کنم (user must change password at next logon). خب، برای اینکه اگه در اولین مرحله کار مشکلی پیش اومد، راحتتر حل بشه و دردسرهای احتمالی ناشی از عدم آشنایی کاربر کمتر بشه، تصمیم گرفتم اولین دپارتمان، دپارتمان IT باشه. این کار رو بدون اعلام انجام دادم، چون پیامهایی که ویندوز به کاربر نشون میده کاملا مشخصه و اینجا هم همه کلی ادعا دارن.

اما جالب اینه که در اولین روز اجرا، اولین کسی که از من خواست رمز عبور قبلی خودش رو داشته باشه و به کار من با گوشه و کنایه اعتراض کرد، کسی نبود جز قائم مقام مدیر فناوری اطلاعات که خودش هم از قضا دانشجوی MITM هستش.

به نظر شما، وقتی اجرای چنین خط مشی ساده ای تو یه سازمان کوچک که نه، در یک واحد تخصصی از یک سازمان کوچک مورد اعتراض کسی واقع می شه که باید تماما حامی اون باشه، از بقیه چه انتظاری می شه داشت؟ ضمنا، میشه امیدی به پیشرفت و بهبود سازمان داشت؟

 
۱ دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/24 در مدیریت

 

اولین نوشته

سلام
مدتها بود که بر سر راه انداختن یه وبلاگ با خودم کلنجار می رفتم. بالاخره تصمیم گرفتم یه وبلاگ بسازم.
تلاشم اینه که بتونم مطالبی فنی در حیطه کامپیوتر- شبکه های کامپیوتری- لینوکس- فناوری اطلاعات و مدیریت تو وبلاگم قرار بدم.
امیدوارم که بتونم مطالب مفیدی رو وبلاگ بذارم که به درد بازیدکننده ها بخوره.

یه موضوع دیگه هم که علاقمند هستم راجع بهش تو وبلاگم بنویسم، بحث مهاجرته. اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد، من و خانواده ام چند ماه دیگه به نیوزیلند مهاجرت می کنیم. فکر کردم شاید بد نباشه تجربایت، اطلاعات، نگرانی ها و خاطرات خودم و همسرم رو اینجا با دوستان دیگه به اشتراک بذارم. اینجوری هم از هیجان و استرس خودمون کاسته می شه و هم ممکنه بتونیم به بقیه اطلاعات مفید و چاره سازی بدیم که بعضا پیدا کردنش به زبان فارسی سخته (البته خودم شدیدا طرفدار یادگیری زبان انگلیسی هستم). ولی بالاخره بعضی وقتا خوندن یه مطلب به زبان مادری می تونه خیلی موثرتر و راهگشاتر باشه.

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در 2011/05/23 در متفرقه