(ادامه از پست قبلی)
6. عقاید پلورالیستی، تساهل و تسامح
از زمان مشروطه به بعد، قرائتهای جدیدی از دین مطرح شد که بیشتر شان نزول آیات، شرایط مسلمانان در زمان صدور آیات و مقتضیات زمانی را در زمان ایراد نظری خاص از پیامبر اسلام مورد توجه قرار میداد. به نظر میرسد این تمایل بیشتر از طرف تحصیلکردگان و فرنگ رفتگانی وجود داشت که با سفر یا تحصیل در اروپا علامت سوال بزرگی در مورد علل انحطاط ایران و رشد اروپا در ذهنشان به وجود آمده بود.
اینکه حاصل این سوال چه بود و تاثیرات مثبت یا منفی بر جامعه ایران و توسعه یا دستکم کاستن از شدت انحطاط داشت یا نه مبحث دیگریست (در باب علل انحطاط ایران و رشد اروپا مطالعه آثار سیدجواد طباطبایی اکیدا توصیه میشود). اما یکی از چالشهای این گروه که رفته رفته روشنفکر نام گرفتند تطبیق سنتها و باورهای جامعه، شریعت و فقه با طرز تفکر و نظام نوینی بود که در اروپا به شکوفایی و بالندگی رسیده بود. این تلاش برای پوشاندن لباس تجدد بر پیکر پیر و فرتوت سنت به تدریج باعث بروز تناقضات و دونگانگیهای بسیاری شد.
دین اسلام در طول 13 قرن در دست حاکمان عربی که خود نیاز به تربیت اسلامی داشتند، ترکان و مغولان و در سیر تجربیات تلخ تاریخی در ایران زمین در چنبره فقه و تفاسیر خشک و مقدس مابانه گرفتار شده بود، به تصلبی رسیده بود که محلی برای انعطاف و نرمش باقی نمیگذاشت. از سویی دیگر، با مطالعه در تاریخ صدر اسلام نوساناتی را در برخورد پیامبر و یاران ایشان با مخالفان مشاهده میکنیم، بعضی مواقع نرمش و مسامحه و بعضی مواقع تندی و تکفیر و مجازات. گروهی از محققان معتقدند این نفاوت در موضعگیریها به موقعیت سیاسی و قدرت مسلمین در شرایط مختلف باز میگردد. به هر حال در قرن اخیر در ایران و در برخی دیگر از کشورهای اسلامی که نحلههای روشنفکری و مترقی پیدا شدند، قرائت معتدلتری از اسلام متولد شد که بیشتر تکیه بر اصل برائت و تسامح دارد.
این نوع تلقی از شریعت هر روز بیش از پیش بین مردم طرفدار پیدا میکند و با افزایش سطح تحصیلات در جامعه و گسترش ارتباطات این روند تندی بیشتری به خود گرفته است. اما نباید از شکاف بین طرفداران این تفکر با دینداران سنتی غافل ماند. این موضوع که در کنار مشکل شکاف نسلها و تمامی پیامدهای آن، مشکلات دیگری را برای جوامع سنتی و اسلامی در حال گذار به مدرنیته به وجود آورده است، در جزییات زندگی روزمره مانند نحوه ارتباط با جامعه، حقوق زن، سهم الارث زنان، حجاب و … خود را آشکار میسازد.
7. اسلام پلورالیستی یا پلورالیسم اسلامی
در اینجا مجالی برای بحث در این مورد که کدام قرائت از دین صحیح است وجود ندارد. اما اگر واقع بینانه به موضوع بنگریم، باید بپذیریم که بسیاری از مشکلات در پذیرش دین و هنجارهای آن در نسل جدید به تفاوت همین دو قرائت باز میگردد. اینکه «تکالیف دینی تکلیف است و نباید مورد سوال همراه با تشکیک قرار گیرد» یا «یک انتخاب است و اگر بنا باشد به زور باشد، همان بهتر که نباشد» علت تمام مشکلات است.
اگر بیطرفانه گشتی در تاریخ اسلام بزنیم، درمییابیم که هر زمان که پایههای حکومت و قدرت حکومت اسلامی مستحکم و از ثبات لازم برخوردار بوده، کمتر اهل مذاکره و مسامحه بوده است. و هر زمان که مصالح مسلمین (که معمولا و طبق قرائن، منظور از آن همان جان و مال است) اقتضا کرده، اغماض و تساهل و تقیه رخ نموده است. بنابراین، از دید فقه و همچنین فلسفه، تلفیق اسلام و تکثرگرایی، تساهل، تسامح و امثال آن امکانپذیر نیست و به نظر من، دیندارانی که علاقمندند هر دو طرف را توامان داشته باشند، راه را به خطا میروند. من قصد ندارم یک طرف را تخطئه یا رد و طرف دیگر را قبول کنم. اما معتقدم تلفیق ایندو اشتباهی فاحش است.
به نظر نویسنده، این موضوع نیز باید مورد کنکاش قرار گرفته تکلیف مشخص شود. شاید به این صورت بتوان اول مرزبندیها را مشخص کرد و به صورت دقیقتری به طرح موضوع پرداخت. در غیر اینصورت، ناچار خواهیم بود مادر چادری و مومنی را در خیابان ببینیم که دخترش هم دوست پسر دارد و هم حجاب درست و حسابی ندارد؛ یا رباخواری که هر سال با بهره پولهایش به حج میرود.
بعد از آن باید تمرین تحمل عقیده مخالف و احترام به عقاید دیگران را در برنامه خود قرار دهیم. ایجاد مرزبندی بین عقاید اگر قرار باشد به تکفیر دیگران منجر شود، باز هم بیفایده و عبث است.
جمعبندی
نسل جدید به دلیل وجود هنجارهایی که به ارث برده و وجود تابوهای مختلف- که با برچسبهای مختلف مانند ناموس، دین، وجدان، خدا و عذاب الهی از سوال کردن درباره آن و شک کردن به آن برحذر داشته شده- یدک کش تفکراتیست که دیگر یارای تحمل آن را زیر بار انبوه سوالها و شبهات ندارد. متاسفانه در سالهای اخیر نیز به این دلیل که به این مشکل بدون حب و بغض و بیطرفانه نگریسته نشده و همواره به هر سوالی برچسب سیاسی-امنیتی زده شده، فضایی برای طرح و حل نداشته است.
بنا به دلایل مختلف تاریخی و نحوه ورود ما به مدرنیته فضایی مه آلود و مبهم بر جامعه، تفکرات، هنجارها، شخصیت فردی و اجتماعی و تقریبا تمامی مناسبات ما حاکم شده است. فضایی که ویژگی بارز آن تحمل کردن و همزیستی با تناقضات مختلف است. به چند نمونه نمونه خیلی ساده از آن در ذیل اشاره میکنم:
- تفکیک زن و مرد در اتوبوس و عدم تفکیک در آسانسور
- الزام حجاب در جامعه و خانه همسایه و مغازه و … و عدم وجود آن -در حد اعلی- در میهمانیها و مجالس
- تعلیم رسم ادب و عدم استفاده از الفاظ رکیک به فرزندانمان ولی وجوب استفاده از آن در استادیوم فوتبال و ناسزا گفتن به حکومت
- پدر خانواده موضوعی را برای فرزندان ممنوع کرده، اما مادر مخفیانه مجوز آنرا صادر میکند و از فرزندان توقع احترام به پدر و مادر نیز دارد.
- از عدم وجود امنیت در معابر و خیابان برای خواهر و مادر خودمان گله مندیم، اما خودمان مزاحم نوامیس دیگران میشویم.
- از اسلام خوشمان نمیآید یا به آن اعتقاد نداریم، اما به حج میرویم.
چند نمونه از تناقضهایی که از طرف حاکمیت مشاهده میشود را نیز میتوان موارد ذیل دانست:
- وضع قانون و عدم اجرای آن
- نقض قانون در موارد مختلف به بهانه مصلحت و امثال آن
- تلون در سیاستها یک بار به بهانه جمهوریت و یک بار به بهانه اسلامیت (اجتماع نقیضین در نظام سیاسی ایران به زعم نویسنده)
شاید موارد فوق خیلی ساده یا بیارتباط به نظر برسند. اما باور کنید یا نه، اینها نشاندهنده وضعیت جامعه ما از بالاترین تا پایینترین سطح است. یاد گرفتهایم که سوای اعتقاد قلبیمان، تایید و نظر مساعد اطرافیانمان را جلب کنیم، همه را راضی نگه داریم و همرنگ جماعت باشیم. شاید روزی یک تحقیق در حوزه روانشناسی اجتماعی بتواند ابعاد گسترده این بیماری سرطانگونه را کشف و برای درمان آن چارهای بیندیشد.
با افزایش سطح آگاهی در جامعه و میان نسل جوان درباره سایر مکاتب و روند توسعه در غرب، گسترش ارتباطات و آشنایی با فرهنگ و جهان بینیهای مختلف، دوره پذیرش دربست تفکرات نسل پیش و اطاعت بی چون و چرا از آموزههای پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ به سر آمده است. این دوره دیگر دورهای نیست که بتوان با تکلیف و امر و نهی و بدون ارائه دلیل منطقی و اقناع شنونده، حرف را به کرسی نشاند.
در این طوفان سهمگین سنت و مدرنیته (بماند که هیچیک در ایران به درستی شناخته نشد. نه سنتها به درستی و با تمامی ظرفیت خود شکوفا شدند و مورد استفاده قرار گرفتند و نه مدرنیته تعریف درست و دقیقی پیدا کرد. مدرنیته عموما از حد ظاهر و پیشرفت در تکنولوژی و راهسازی و کارخانه و کشف حجاب و اتول و تلفن و «انرژی هستهای، حق مسلم ماست» فراتر نرفت.) ما ماندهایم و افراط و تفریطی که خودمان هم در آن نقش -بخوانیم تقصیر– داریم. کار به جایی میرسد که هر گروهی خود را بر مدار حق و حقیقت میبیند و برای بقیه شعار مرده بار سر میدهد.
حجاب نیز از این قضیه مستثنی نیست. افراد باحجاب بیحجابها یا بدحجابها را میرنجانند. بیحجابها، باحجابها را و …. به همه دلایلی که ذکر آنها رفت، وجود یک جامعه مردسالار را نیز به یکی از علل بزرگ مشکلات زنان در جامعه اضافه کنید. فقط کافیست یک لحظه احترامی را که برای بانوان راننده در حین رانندگی قائل هستیم، در ذهن بیاوریم تا به ابعاد آن پی ببریم.
همانطور که بررسیهای کلی و فهرستوار بالا نشان میدهد، این مشکل ناشی از یک دلیل و دو دلیل و زاییده یک سال و دو سال و ده سال نیست. ایران زمین، به خصوص پس از ورود اعراب، هرگز دارای سیستم حکومتی مناسب و متکی به ساختارهایی که پیش از اسلام داشت نشد. حکومتهای عمدتا تئوکراتیک که به دلیل نگاه کوتاه مدت به کشورداری و پیش بینی عدم ثبات برای خود، راهی جز چپاول و غارت در پیش نمیگرفتند، جامعه را عملا به حال خود رها میکردند. مردم نیز جز تحمل مشکلات و مدارا با وضعیت موجود (چون متولی حقیقی وجود نداشت) راه دیگری نداشتند. و این باعث شد ما بیاموزیم که فقط ایراد بگیریم و چون اینگونه در ذهن و فرهنگ ما نهادینه شده که مرجعی برای طرح مشکلات، ایرادات و سوالات وجود ندارد، فقط یکدیگر را تخطئه، تحبیب یا تکفیر میکنیم.
اما من دورنمای تغییرات را مثبت میبینم. وقتی میبینم در وبلاگها و سایتهای مختلف تحمل تفکر مخالف، همزیستی مسالمتآمیز، ریشهیابی مشکلات جامعه، کنایه زدن به میزان مطالعه ایرانیان و واقع بینی به جای دیدن همه چیز با عینک یکرنگ دین، بیدینی یا هر چیز دیگر مطرح میشود، خدا را شکر میکنم و نوری از امید در برابرم میبینم و چیزی در دلم گواهی میدهد که ایرانیان تغییر بعدی را از خودشان شروع خواهند کرد و تحول بعدی تحولی مثبت و میمون همراه با بینش، آگاهی و انتخاب آگاهانه خواهد بود.
*****